گفته ها و نگفته های امیر آشتیانی

گفته ها و نگفته های امیر آشتیانی

مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق *** گرت مدام میسر شود زهی توفیق
گفته ها و نگفته های امیر آشتیانی

گفته ها و نگفته های امیر آشتیانی

مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق *** گرت مدام میسر شود زهی توفیق

خدا و کودکان

خیلی جالبه نگاه کودکان به خدا

با حس کودکانه خودشان درباره خدا نوشتن

گفتگوهای کودکانه با خدا

 

 خدای عزیز!

به جای اینکه بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمی‌کنی؟

 

امی

 

خدای عزیز!

 شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمی‌کشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده.

 

لاری

  

خدای عزیز!

 اگر یکشنبه، مرا توی کلیسا تماشا کنی، کفش‌های جدیدم رو بهت نشون میدم.

 

میگی

 

خدای عزیز!

 شرط می‌بندم خیلی برایت سخت است که همه آدم‌های روی زمین رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر

 عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمی‌توانم همچین کاری کنم.

 

نان

 

خدای عزیز!

 در مدرسه به ما گفته‌اند که تو چکار می‌کنی، اگر تو بری تعطیلات، چه کسی کارهایت را انجام می‌دهد؟

 

جین

   

خدای عزیز!

آیا تو واقعاً نامرئی هستی یا این فقط یک کلک است؟

لوسی

 

خدای عزیز!

این حقیقت داره اگر بابام از همان حرف‌های زشتی را که توی بازی بولینگ می‌زند، تو خانه هم استفاده کند،به بهشت نمی‌رود؟

 

آنیتا

 

خدای عزیز!

آیا تو وافعاً می‌خواستی زرافه اینطوری باشه یا اینکه این یک اتفاق بود؟

 

نورما

  

خدای عزیز!

 چه کسی دور کشورها خط می‌کشد؟

 جان

   

خدای عزیز!

 

من به عروسی رفتم و آن‌ها توی کلیسا همدیگر را بوسیدند. این از نظر تو اشکالی نداره؟

 

نیل

خدای عزیز!

 

آیا تو واقعاً منظورت این بوده که « نسبت به دیگران همانطور رفتار کن که آنها نسبت به تو رفتار می‌کنند؟ » اگر این طور باشد،

 

من باید حساب برادرم را برسم.

 

دارلا

  

خدای عزیز!

بخاطر برادر کوچولویم از تو متشکرم، اما چیزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، یک توله سگ بود.

 جویس

 

خدای عزیز!

 

وقتی تمام تعطیلات باران بارید، پدرم خیلی عصبانی شد. او چیزهایی درباره‌ات گفت که از آدم‌ها انتظار نمی‌رود بگویند.

 

به هر حال، امیدوارم به او صدمه‌ای نزنی.

 

دوست تو (اما نمی‌خواهم اسمم رو بگم)

 

 خدای عزیز!

 

لطفاً برام یه اسب کوچولو بفرست. من فبلاً هیچ چیز او تو نخواسته بودم. می‌توانی درباره‌اش پرس و جو کنی.

 

بروس

   

خدای عزیز!

 برادر من یک موش صحرایی است. تو باید به اون دم هم می‌دادی‌ها! ها!

 

دنی

  

خدای عزیز!

 من می‌خواهم وقتی بزرگ شدم، درست مثل بابام باشم. اما نه با اینهمه مو در تمام بدنش.

 

تام

 

 خدای عزیز!

 

فکر می‌کنم منگنه یکی از بهترین اختراعاتت باشد.

 

روث

   

خدای عزیز!

 

من همیشه در فکر تو هستم حتی وقتی که دعا نمی‌کنم.

 

الیوت

 

خدای عزیز!

 

از همۀ کسانی که برای تو کار می‌کنند، من نوح و داود را بیشتر دوست دارم.

 

راب

 

خدای عزیز!

 

برادرم یه چیزایی دربارۀ به دنیا آمدن بچه‌ها گفت، اما اون‌ها درست به نظر نمی‌رسند. مگر نه؟

 

مارشا

 

 خدای عزیز!

 

من دوست دارم شبیه آن مردی که در انجیل بود، 900 سال زندگی کنم.

 

با عشق کریس

  

خدای عزیز!

 

ما خوانده‌ایم که توماس ادیسون نور را اختراع کرد. اما توی کلاس‌های دینی یکشنبه‌ها به ما گفتند تو این کار رو کردی.

 

بنابراین شرط می‌بندم او فکر تو را دزدیده.

 

با احترام دونا

خدای عزیز!

 

آدم‌های بد به نوح خندیدند « تو احمقی چون روی زمین خشک کشتی می‌سازی » اما اون زرنگ بود. چون تو رو فراموش نکرد. من هم اگر جای اون 

بودم همین کارو می‌کردم.

 

ادی

 

خدای عزیز!

 لازم نیست نگران من باشی. من همیشه دو طرف خیابان را نگاه می‌کنم.

 دین

 

خدای عزیز!

 

فکر نمی‌کنم هیچ کس می‌توانست خدایی بهتر از تو باشد. می‌خوام اینو بدونی که این حرفو بخاطر اینکه

الان تو خدایی، نمی‌زنم.

 

چارلز

  

خدای عزیز!

هیچ فکر نمی‌کردم نارنجی و بنفش به هم بیان. تا وقتی که غروب خورشیدی رو که روز سه‌شنبه ساخته بودی،

دیدم، معرکه بود.

 

اجین

 

راستی اگر شما می خواستید یه جمله به خدا بنویسید چی می گفتید؟؟؟

 

آزادگی ولا غیر

این روزها خیلی ها درباره محرم حرف می زند و می نویسند

منم می خواهم چند خطی که ذهنم و قلقلک میده را بنویسم

«همه محرم عاشوراست و

عاشورا متبلور شده تو رفتارهای  قاسم و عبدا...و علی اکبر و عباس وهمه شهدای کربلا

رفتار همه شهدای کربلا را میشه تو کردار حسین دید

همه حرف حسین یه چیز بود آزادگی و آزاده زیستن، همین .

یعنی رفتن تو راه باور ها تا آخرین قطره خون.

این منش تو کردار همه ائمه دیده شده ام هر بار یه جور خودش و نشون داده

برای علی  سکوت بود  برای حسن صلح

برای حسین قیام بود برای سجاد عبادت

برای باقر علم بود برای صادق صدق

برای کاظم فروخوردن خشم برای رضا رضایت به قبولی قائم مقامی خلافت 

برای جواد سخاوت وبرای هادی هدایت

برای حسن عسگری اسرت و دربند بودن

 و... برای مهدی غیبت و قیام

اما همه یه چیز گفتن

 آزادگی و حرکت در همون مسیر تا آخرین قطره خون ولا غیر» 

 

خودخواه

 

خودخواهی،ظرفی که پر نمی شود!

 

باز هم تولد من

نمی دونم چرا برام تو همه عید های مذهبی ،غدیر یک چیز دیگه است

از بچگی همینطور بودم

 

 

نمی دونم شاید به خاطر اینکه ۷آبان ۵۹ یعنی همون ساعت ۱۳ روز سه شنبه ای که به دنیا اومدم

 مقارن با این روز بوده شاید به خاطر هزار تا دلیل دیگه بود  نمی دونم واقعا نمی دونم یه حس

 درونی که شاید برای  هیچ کس قابل لمس نباشه یا برای هیچ کس جذابیت نداشته نباشه اما

 برای خودم خیلی جذابیت داشت و مهم بود از این رو نوشتم .

اصلا به واسطه تولدم تو این روز امیر نام گرفتم شاید اگر اسم برادرم علی نبود الان علی بودم جای

 امیر.

به هر حال فرقی نمی کنه من این روز به شما تبریک می گم

عیدتون مبارک